پنجشنبه ۰۲ آذر ۰۲ ۱۳:۰۰ ۱۳۳ بازديد
یک روزی من یک استادی داشتم با هم خیلی بحث میکردیم راجب اینده زندگی سیاست ادما و همه و همه چی یهو یکروز بهم گفت میخام بت یکچی بگم گفتم جانمبگو گفت همه ما ادما میگیم بعداز ایمان به خدا همه ما میگم صحت سلامتی بهتریننن ولی گفتمن اینجوری فکنمیکنم گفتم چرا استاد گفت وقتی زنت سالم باشه درکت کنه کنارت باشه همیشه تو هر شرایطی حمایتت کنه اون موقع تو هم سلامتی داری هم تندرستی هم صحت پشمام با حرفش ریخت یاد خودم افتادم که همیشه بابام سنم روز به روز جوان تر میشدم میخاست میخاست دومادم کنه زنبگیرم اما من هر چی فک کردم ایا واقعا کسی میتونه منو خوشحال نگه داره تا سالم بمونم از هعی حرفای بابام استادم تو گوشم میپیچید من یک رفیقی داشتم دارم همیشه از دوست داشتن زیاد پنگی صداش میکنم نمیدونم چجوری عاشقش شدم اینا اما لم پیشششش گیره همیشه اونو. دوست دارم وواقعا مطمعنم اونم بهم تو این روزا بهم فک میکنه اخه خیلی ادم مهربونیه شاید گاهی لجباز مغرور باشه اما حرفی که استادم زد گفت دختر سالمی بیاد تو زندگیت تو همه روزات عالیه منم فقط اون لحضه پنگی می اومد تو سرم هنوزم تو فکرشم خیلیییییی بازم نمیدونم این مطالبو کی میخونه اما وقتی میخونی یادت باشه چقدر واسم مهمی و دوست دارم خیلییییییی
- ۰ ۰
- ۰ نظر