۷۹ بازديد
شب قبل این مامانم بد ترین حالت ممکن بود بعد من یک لحضه
از خود بی خود شدم
رفبقم نمیدونه (دکتر چیز بدی گفته بش نگفتم نگران میشه)
این خیلی ناراحت عصبیم کرده بود باز
یک چیزی حیلی ازارم میده امشبم
باز فکر خیال تو سرمه
حتی بهش نگفتم فقط عصبی بودم یک گوهی خوردم
ازم دلخوره
دلبر(مرسی که تحملم کردیا ولی باز دردام برگشتن )
حتی دیشب چندین بار استفراغ کردم حتی خون دهن شدممم
نتونستم کنترل کنم
قبلم فشار سنگی حمل میکنه تو این چند روز
ولی(خیلیییی دوست دارم احمقققققققق)
اگه چیزم بشه بخاطر همین عصبی شدم
باز ترس کل وجودمه
اگه منم چیریم بشه بد میشه کمکم دارم نقش ادم بده داستان میشم تا حداقل بگه
این پسر هم لاشیه
اما(♡نگفتم دلیل عصبانیتمو)
ولی خیلی با ارزشی برام
- ۰ ۰
- ۰ نظر